گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مدح صدر والاقدر

 

عشق تو ای نگار بخروار زر خورد

وانرا که زر بود زوصال تو برخورد

طوطی شکر خورد ز چه رو طوطی لبت

شکر همی فشاند و خون جگر خورد

گفتی که جان همی سپرم هیچ باک نیست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۲

 

تو مار صورتی و همیشه شکرخوری

خاقانی است طوطی و دایم جگر خورد

این هم ز بخشش فلک و جود عالم است

کان را که خاک باید خوردن، شکر خورد

خاقانی
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

کسی کز شاخسار عیش برخورد

اگر می خورد بی یادت، جگر خورد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

به خوان تازید و نانی چون شکر خورد

به لب همکاسهٔ خود را جگر خورد

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵

 

آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد

بیچاره بلبلی که از آن نخل برخورد

کشت شبت به دست نیاید، وه ای رقیب

جایی که پا گرفت، خدنگ سحر خورد

من بیخود اینچنین ز رخش گشتم، ای حریف

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۰

 

تنها ز باغ خود چمن آرا ثمر خورد

آن را که باغ نیست ز صد باغ برخورد

با تشنگی بساز که باریکتر شود

هرچند رشته آب گهر بیشتر خورد

در زیر تیغ حادثه ابرو گشاده باش

[...]

صائب تبریزی