مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
نگارم در کنار و ساغر می بر لب است امشب
شبی کامد مساعد کوکب من امشب است امشب
زلال وصل در کام من و از آتش غیرت
دل و جان غیر را تا صبح در تاب و تب است امشب
بود در هاله آغوش من آن مه نمیدانم
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب
به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت
ز بیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب
دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
سر آمد روز هجر و، با توام لب بر لب است امشب؛
شبی کز عمر بتوانش شمردن، امشب است امشب
طلوع صبح، از آن چاک گریبان میدهد یادم؛
نگاهم ز اول شب تا سحر، بر کوکب است امشب!
به یارب گفتنم، بس شب سر آمد در تمنایت؛
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
جدا از چشمِ او ، تن در تب و جان بر لب است امشب
شبی کاو را ز پی صبحی نباشد آن شب است امشب
ببین بر چنبر کاکل رخ آن ماه سنگیندل
مبند ای ساربان محمل قمر در عقرب است امشب
جرس در ناله و صبح وداع و جسم و جان در پی
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۷ - ایضا
اگر صبح قیامت را شبی هست آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
فلک از دور ناهنجار خود لختی عنان درکش
شکایتهای گوناگون مرا با کوکب است امشب
برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
[...]