گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم

در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم

گرچه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون

از قناعت پایگاه پادشایی یافتیم

ما ازین باطل خوران آشنا بیگانه‌وار

[...]

سنایی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

ما نوای خویش را در بینوائی یافتیم

فخر بر شاهان عالم در گدائی یافتیم

ز آشنا بیگانه گشتیم از جهان و جان غریب

در جوار قرب جانان آشنائی یافتیم

سالها بانگ گدائی بر در دلها زدیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹

 

ما سریر سلطنت در بینوائی یافتیم

لذت رندی ز ترک پارسائی یافتیم

سالها دریوزه کردیم از در صاحبدلان

مایهٔ این پادشاهی زان گدائی یافتیم

همت ما از سر صورت پرستی در گذشت

[...]

عبید زاکانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۹

 

تا ز درد دل دوائی یافتیم

درد خوردیم و صفائی یافتیم

تا که بیگانه شدیم از خویشتن

ناگهانی آشنائی یافتیم

گنج او در کنج ویران دیده ایم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی