تا ز درد دل دوائی یافتیم
درد خوردیم و صفائی یافتیم
تا که بیگانه شدیم از خویشتن
ناگهانی آشنائی یافتیم
گنج او در کنج ویران دیده ایم
با تو کی گوئیم جائی یافتیم
تا از این هستی خود فانی شدیم
جاودان از وی بقائی یافتیم
در خرابات مغان با عاشقان
ساقی و خلوت سرائی یافتیم
بینوا گشتیم در عالم بسی
تا نوا از بینوائی یافتیم
نعمت الله را به دست آورده ایم
از خدای خود عطائی یافتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربههای عمیق انسانی و جستجوی معرفت و آرامش در زندگی است. شاعر از درد و رنجهایی که متحمل شده صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که پس از گذر از خودخواهی و دنیوی بودن، به آگاهی و دوستی واقعی دست یافته است. او با اشاره به گنجهای پنهان در وجود انسان، بیان میکند که از طریق فانی شدن در عشق و ارتباط با دیگران، به زندگی جاودان و معنای عمیقتری رسیدهاند. در نهایت، از لطف خدا و نعمات الهی نیز یاد میکند که به او و دیگران عطا شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به درمانی برای دردهای قلبی نرسیدیم، از رنج و درد رنج بردیم و در عین حال شادی و آرامشی را نیز تجربه کردیم.
هوش مصنوعی: وقتی که از خودمان دور افتادیم و بیگانه شدیم، ناگهان حس کردیم که به چیزی آشنا تبدیل شدهایم.
هوش مصنوعی: ما ثروت و زیبایی را در گوشهای از ویرانیها مشاهده کردهایم، با تو چه بگوییم که جایی پیدا کردیم؟
هوش مصنوعی: وقتی از وجود مادی خود جدا شدیم و به فنا رفتیم، به سبب آن، زندگی ابدی و جاودانهای را از او به دست آوردیم.
هوش مصنوعی: در میخانه و میان شرابنوشان، با معشوقان و در مکانی دنج و آرام، لحظاتی را گذراندیم.
هوش مصنوعی: در این دنیا به خاطر فقر و تنگدستی رنج زیادی را متحمل شدیم، اما از همین رنجها و مشکلات، صدای دلنوازی پیدا کردیم.
هوش مصنوعی: ما از خدا نعمتهای زیادی کسب کردهایم و از او هدیههایی دریافت کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.