مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴
امروز جمال تو سیمای دگر دارد
امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز گل لعلت از شاخ دگر رُستهست
امروز قدِ سروت بالای دگر دارد
امروز خود آن ماهت در چرخ نمیگنجد
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد
زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد
آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد
لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد
در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۸
اگرچه هر گلی زین گلستان جای دگر دارد
بهم غلطیدن گلها تماشای دگر دارد
زکوکو گفتن قمری چنین معلوم می گردد
که نعل طوق در آتش زبالای دگر دارد
زنبض بیقرارش می توان دریافت این معنی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۸
هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد
هر قطره ازودردل دریای دگردارد
از مصحف روی او دارد سبقی هر کس
در هر نظر آن عارض سیمای دگر دارد
در سایه هر خاری زین وادی بی پایان
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲
هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد
آهوی جنون من صحرای دگر دارد
طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد
این قطره خون در سر دریای دگر دارد
ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹
دل در خم زلف او سودای دگر دارد
با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد
با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی
در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد
صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷
امشب دل دیوانه غوغای دگر دارد
کان دلبر هر جائی رخ جای دگر دارد
نی راست نوائی نو کافزوده بسر شورم
با نائی بزم عشق خود نای دگر دارد
عاشق بملامت ماند عاقل بسلامت رفت
[...]