گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

دلم ای دوست تو دانی که هوای توکند

لب من خدمت خاک کف پای تو کند

تا زیم، جهد کنم من که هوای تو کنم

بخورد بر ز تو آنکس که هوای تو کند

شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

ایزد امروز همه کار برای تو کند

همه عالم به مراد و به هوای تو کند

از لطف هر چه کند با تو سزای تو کند

زانکه ضایع نکند هر چه به جای تو کند

منوچهری
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

ایسرو سهی هر که هوای تو کند

باید که تحمل جفای تو کند

چون آمده یی بر سر بیمار فراق

چندان بنشین که جان فدای تو کند

اهلی شیرازی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴ - وله

 

آسمان خدمت خدام سرای تو کند

آفتاب از دل و جای سجده برای تو کند

لب برجیس بتسدیس دعای تو کند

سر ناهید بهر عید هوای تو کند

جیحون یزدی
 

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

«عمان » چه نثار شعرهای تو کند

جز آن که ز جان و دل ثنای تو کند

هر گوهر معرفت که اندوخته است

خواهد که نثار خاک پای تو کند

عمان سامانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۱ - استقبال از منوچهری

 

دلم ای دوست تو دانی که هوای تو کند

لب من خدمت خاک کف پای تو کند

رایگان مشک‌فروشی نکند هیچ کسی

ور کند هیچ کسی زلف دوتای تو کند

چه دعا کردی جانا؟ که چنین خوب شدی؟

[...]

میرزاده عشقی