گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ

که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ

قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر

که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ

نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم

[...]

عرفی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

وزید بر سر زلف کجت صبا گستاخ

مکن چنین به خود این هرزه‌گرد را گستاخ

چو با خیال تو بزمی کنم به خلوت دل

نفس به سینه نیارد نهاد پا گستاخ

شهید زهر نگاهی شدم بگو زنهار

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ

غمزهٔ شوخ تو، با مومن و ترسا گستاخ

شرم حسن تو به حدّی ست که با اینهمه شوق

نگشوده ست کسی چشم تماشا گستاخ

شیشه های دل ارباب وفا ریخته است

[...]

حزین لاهیجی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۹۶

 

مرو مرو ببرش این چنین دلا گستاخ

نموده ترک ادب میروی کجا گستاخ

اگر چه آمدن و رفتنت ز گستاخیست

بروبرو ببرش بیش از این میا گستاخ

ادب بورز وز گستاخیش مرو در پیش

[...]

نورعلیشاه
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

پرده بگرفت زرخ آن گل رعنا گستاخ

نغمه برداشت زدل بلبل شیدا گستاخ

بت پرستان مگر از زشتی ما باخبر است

که زرخ پرده کشید آن بت زیبا گستاخ

آتش طور بود چهره اش دیده عبث

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

پرده بگرفت زرخ آن گل رعنا گستاخ

نغمه برداشت زدل بلبل شیدا گستاخ

آشفتهٔ شیرازی