گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی

که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد

به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی

که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۴

 

به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد

گریبان بر گلویش حلقه فتراک می گردد

به خورشید درخشان می رسد چون قطره شبنم

دل هر کس که آب از روی آتشناک می گردد

فروغ شمع می سازد منور چشم روزن را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹۴

 

مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد

ز صیقل آینه هرچند پاک می گردد

بود ز جانوران پاک هرچه زنده بود

بغیر نفس که چون مرد، پاک می گردد

بغل گشاده بهشت آیدش به استقبال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۷

 

دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد

سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

به مردن کی جدا عاشق از آن بی‌باک می‌گردد

غبار راه او باشد تنم چون خاک می‌گردد

چنان از بیم رسوایی به ضبط گریه مشغولم

که از آهم هوا تا آسمان نمناک می‌گردد

به صد رنگینی دل در شکنج طرهٔ مشکین

[...]

جویای تبریزی