گنجور

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۳ - خسرو من چون به بارگاه (برآید)

 

خسرو من چون به بارگاه برآید

نعره و فریاد از سپاه برآید

عاشق صادق ز خان و مان بگریزد

مرد توانگر ز مال و جاه برآید

بر سر کویش نظاره کن که هزاران

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۳ - خسرو من چون به بارگاه (برآید)

 

خسرو من چون به بارگاه برآید

نعره و فریاد از سپاه برآید

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۹

 

شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآید

ز جان سوخته ام صد هزار آه بر آید

به منزلی که گذشتی ز آب دیده ام، ای جان

هزار لاله خونین ز خاک راه برآید

ز پرده چون به در آیی برای دیدن رویت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰

 

به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآید

نفیر و ناله من بر سپهر و ماه برآید

نگه تو داریش از سوز جان خلق، خدایا

چو او خرامد هر سو، هزار آه برآید

چو چشم سرخ کنم بر رخش، ز دیده رود خون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

بر اوج حسن چو آن ترک کج کلاه بر آید

خروش عشق ز درویش و پادشاه برآید

چو طالعست ببینندگان ستاره ی روشن

بآفتاب رود همره و بماه برآید

چو خط و خال تو چند از برای سوختن من

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳۸

 

بیخواست ز دل ناله جانکاه برآید

بی دلو ورسن یوسف ازین چاه برآید

از دیده وران میکندش قطره شبنم

هر غنچه که از پوست سحرگاه برآید

آن روز مرا مزرع امید شود سبز

[...]

صائب تبریزی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

به جز به روی تو کآن طره‌ای سیاه بر‌آید

کسی ندیده که عقرب به برج ماه برآید

جریده بر صف مژگان او چه می‌زنی ای دل

گمان مبر که سواری به یک سپاه برآید

متاع حسن ز کف رایگان مده که شود گم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

فرق است زنخشب که مه از چاه بر آید

با خلخ رویت که چه از ماه بر آید

هرگز نکند آنکه کند ناوک مژگان

آه سحری کز دل آگاه بر آید

گر روز قیامت به سر زلف تو بندند

[...]

یغمای جندقی