گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

تشنه را کی نشاطِ راه افتد‌؟

کی زید گر در آبِ چاه افتد‌؟

نظامی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۵

 

به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگاه افتد

بسا دلهای مسکینان کزان زلف دو تاه افتد

گل اندر خوابگاه نرگس افتد گر وزد بویت

ولیکن عشق بازان را خسک در خوابگاه افتد

تو می رو مست و غلتان، کو هزاران توبه باطل شو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۹۷ - در صفت زرق و ریا و ارباب آن

 

دره، کز دست بیگناه افتد

سر قیصر چنان به چاه افتد

اوحدی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

زنخدان تو گر این است، صد یوسف به چاه افتد

نظر بر قدت اندازند خوبان را کلاه افتد

چو زلف توست بخت من، از آن دایم پریشانست

ندانم در جهان کس را چنین بخت سیاه افتد

نیامد در برم قد تو باری خاک ره گردم

[...]

ناصر بخارایی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

از راز دو کون گر کس آگاه افتد

چون جاده سر براه هر راه افتد

بیچاره به تنگنای دولت چه کند

مانند شناوری که در چاه افتد

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴۳

 

دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد

چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد

فروتنی است برازنده از سرافرازان

که خوشنماست شکستی که بر کلاه افتد

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

آن را که دلش به شادی از راه افتد

از ناخن غم، کار به دلخواه افتد

از چاه، به قلاب برون می‌آرند

هرگاه که دلو آب در چاه افتد

قدسی مشهدی