×
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
گفت ای جاهل نهای آگاه ازو
زو که چیزی خواهد، او را خواه ازو
عطار » مصیبت نامه » بخش هجدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
خشمگین شد سخت عبداللّه ازو
خواست تا خود را کند آگاه ازو
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۳
آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو
دل برده است و در پی جان است آه ازو
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۳
آن قرص میده ای که خجل گشت ماه ازو
«دل برده است و در پی جان است آه ازو»
آن طاق ابروان دلارای مطبخی
محراب جان ماست تو حاجت بخواه ازو
خشک و تر آنچه هست به سفره نثار کن
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
زلفت که رفت رونق مشک سیاه ازو
مشکین شود نفس چو برآریم آه ازو
دارد دل از عنایت تو چشم یک نگاه
چندین مدار چشم عنایت نگاه ازو
این مهر نیست ماه رخت کرد جلوه ای
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۰
خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو
پوشیده است کعبه پلاس سیاه ازو
من بسته ام لب طمع، اما نگار من
دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!
عشق کریم سایه فکنده است بر سرت
[...]