وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰
از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم
که با تردامنان یار است جانانی که من دارم
اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من
ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم
ز مردم گرچه میپوشم خراش سینهٔ خود را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۳۱
ز اکسیر قناعت میشمارم نعمت الوان
اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴۱
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم
ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی گردد
ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم
تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی آرد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷
نمی گنجد به محشر فوج عصیانی که من دارم
اجل شرمندگیها دارد از جانی که من دارم
نگهدارد خدا از چشم بد از چشم خوبش هم
کماندار آفتی برگشته مژگانی که من دارم
مرا درد تو می سازد به آیینی که می باید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۳
مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم
از آبی ناشتاتر میشود نانی که من دارم
دو روزم باید از ابرام هستی آب گردیدن
بجز ننگ فضولی نیست مهمانی که من دارم
دل آواره با هیچ الفتی راضی نمیگردد
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
نثار راه جانان کی سزد جانی که من دارم
ندارد قدر جان در راه جانانی که من دارم
دلم پردرد و جانم پرغم و چشمم بود پرخون
ندارد هیچ کس در عشق سامانی که من دارم
ببین ای پاکدامن گل که از خون جگر تا کی
[...]