گفتم مها در ما نگر در چشم چون دریا نگر

آن جا مرو این جا نگر گفتا که خه سودا نگر

نور چشم ما به چشم ما نگر

آن یکی در هر یکی پیدا نگر

قطرهٔ آبی که آید در نظر

عین ما را جود در دریا نگر

ذات او با هر صفت اسمی بود

[...]

قطره و دریا به عین ما نگر

همچو ما در بحر ما ، ذما را نگر

یک زمان با ما در این دریا در آ

آبرو می جو و در دریا نگر

خط محور از میانه طرح کن

[...]

نور چشم با به چشم ما نگر

عین ما در جو و در دریا نگر

در همه پیدا و پنهان از همه

نور آن پنهان و این پیدا نگر

یک وجود است و هزارش اعتبار

[...]

قطره قطره جمع کن دریا نگر

آب را می نوش و ذوق ما نگر

گر نه ای احول یکی را دو مبین

سر به سر یکتای بی همتا نگر

آینه گر صد نماید ور هزار

[...]

یک نظر در چشم مست ما نگر

نور او در دیدهٔ بینا نگر

آب چشم ما بهر سو شد روان

گر نظر داری درین دریا نگر

در دو عالم هر چه بینی همچو ما

[...]

یک نظر در چشم مست ما نگر

نور او در دیدهٔ بینا نگر

خوش بیا در چشم ما بنشین چو ما

جو بجو می بین و در دریا نگر

رند سرمست خوشی گر بایدت

[...]

یک نظر در چشم مست ما نگر

یک حقیقت در همه اشیا نگر

ما ز دریائیم و دریا عین ما

گر نظر داری درین دریا نگر

یار تنها با تو می گویم بدان

[...]

یک نظر در چشم مست ما نگر

ذوق اگر داری درین دریا نگر

سر فرو بردی چه بینی سایه ای

آفتاب ار بایدت بالا نگر

چشم ما روشن به نور او بود

[...]

یک نظر در چشم مست ما نگر

عین ما در عین این دریا نگر

میل ما داری به میخانه خرام

مجلس رندان ما آنجا نگر

صورت و معنی عالم را ببین

[...]

در همه آئینهٔ اسما نگر

بلکه با اسما مسمی را نگر

خوش بیا با ما درین دریا در آ

بحر را می بین و در دریا نگر

ای زمین آن قامت رعنا نگر

زیر پای کیستی بالانگر؟

سر بر آر از خواب و این غوغا نگر

محشری در کربلا برپا نگر

چشم خود بگشا و در اشیا نگر

نشه زیر پردهٔ صهبا نگر