گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نور چشم ما به چشم ما نگر

آن یکی در هر یکی پیدا نگر

قطرهٔ آبی که آید در نظر

عین ما را جود در دریا نگر

ذات او با هر صفت اسمی بود

یک حقیقت در همه اسما نگر

وحدت و کثرت به همدیگر ببین

مظهری در مظهر اشیا نگر

ساغر می نوش کن شادی نما

ذوق سرمستی و حال ما نگر

عشق را جائی معین هست نیست

جای آن بی جای ما هر جا نگر

نعمت الله در نظر آئینه ایست

گر نظر داری بیا ما را نگر