امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۹
دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوانه هم
جانم به جان آمد همی از خویش و از بیگانه هم
دیوانه شد زو عشق هم، ناگه برآورد آتشی
شد رخت شهری سوخته، خاشاک این ویرانه هم
شمع اند خوبان کاهل دل دانند سوز داغ شان
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۳
خواهد تنم ز آتش دل سوخت خانه هم
اینک رسید دود به روزن زبانه هم
در سینه عکس عارض و خال تو دید دل
مرغ آب یافت در قفس تنگ و دانه هم
زینسان که گشت خانه ام از آب دیده پر
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹
آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم
صبر از من دیوانه برد آرام صد فرزانه هم
لعلش بشارت میدهد کان غمزه دارد قصد جان
پنهان اشارت میکند آن نرگس مستانه هم
از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
در هم شکست بند و در بند خانه هم
برخاست باد شرطه و زورق درست ماند
از موج خیز رستم و دیدم کرانه هم
آن مرغ جغد شیوه که سوی تو میپرید
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۴
تا ز جام عشق دل مستان شد و دیوانه هم
چون گهر مستغنی است از فکر آب و دانه هم
شیشه های طاق این غمخانه دلهای پر است
شکوه ها زین دور دارد با لب پیمانه هم
صدمه های دل تپیدن نه همین رنگم شکست
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۵۴ - خریدن خاتم انبیاء ص خود را به گردکان
آشنا رنجاندن و بیگانه هم
عاقلان آزردن و دیوانه هم