امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵
چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان نمیماند
وگر در پرده میداری، کسی را جان نمیماند
من درویش رسوای جهان گشتم بحمدالله
چه شبهه، عشق و درویشی بسی پنهان نمیماند
به یاد روی تو چندان که سوی ماه میبینم
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۶ - امیر حسین دهلوی فرماید
چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان نمیماند
وگر در پرده میداری کسی را جان نمیماند
به نقش دلکش کمخا نگارستان نمیماند
به روی مهوش والا گل بستان نمیماند
به یاد شقهٔ خسقی شفق چندان که میبینم
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱
بملک عشق دل شادمان نمی ماند
گل شکفته درین گلستان نمی ماند
نمی خورد غم روزی کسیکه قانع شد
همای هرگز بی استخوان نمی ماند
چرا چو موج همیشه است بیقراری ما
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۹
سخن پوشیده در لعل لب جانان نمیماند
اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمیماند
نپوشد خط مشکین آب و رنگ لعل جانان را
نهان در تیرگی این چشمه حیوان نمیماند
به خوابی میشود آزاد روح از قید آب و گل
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
شبی که غیر در آن آستان نمیماند
مرا شکایتی از پاسبان نمیماند
ز پنجروزه تماشای گل، دریغ مدار
که باغ گل، به تو ای باغبان نمیماند
به دامت آیم و، دانم که مرغ هیچ چمن
[...]