گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۹۳

 

جانا غمِ عشق تو بجان نتوان داد

یک ذرّه به ملک دو جهان نتوان داد

در بادیهٔ عشق تو هردل کافتاد

هرگز دیگر از او نشان نتوان داد

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹

 

در نفی تو خلق را امان نتوان داد

جز در رهِ اثباتِ تو جان نتوان داد

با آنکه ز تو هیچ مکان خالی نیست

در هیچ مکان از تو نشان نتوان داد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۵۳ - الطریقة

 

یک ذرّه غمش به صد جهان نتوان داد

و اسرار بلاهاش به جان نتوان داد

اندر غم [او] سوختن و محو شدن

ذوقی است کز آن ذوق نشان نتوان داد

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸۴

 

در نفی تو عقل را امان نتوان دید

جز در ره اثبات تو جان نتوان داد

با اینکه ز تو هیچ مکان خالی نیست

در هیچ مکان ترا نشان نتوان داد

مولانا
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۱

 

دردی است در این دل که به درمان نتوان داد

عشقیست در این جان که به صد جان نتوان داد

جام می ما آب حیات است در این دور

این آب حیات است به حیوان نتوان داد

مستانه در این کوی خرابات فتادیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی