جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۹
نیست تنها بیرخت دشمن گریبان نالهام
رخنه اندازد جرسآسا به دامان نالهام
همره من گر شوی در گلستان جوش گل است
غنچه را از بس کند خاطر پریشان نالهام
لخت دل با خون حسرت بس که ریزد هر طرف
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۴
از جراحتزار دل چیدهست دامان نالهام
میرسد یعنی ز کوی گلفروشان نالهام
دیده دردآلودهٔ محرومی دیدار کیست
کز شکست اشک میجوشد ز مژگان نالهام
همعنان درد دل عمریست از خود میروم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۵
در جنون گر نگسلد پیمان فرمان نالهام
بعد ازین، این نه فلک گوی است و چوگان نالهام
هر نگه مدّی به خون پیچیدهٔ صد آرزوست
هوش کو تا بشنود از چشم حیران نالهام
مستی ِ حسن و جنون ِ عشق از جام ِ من است
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰
بشنود بلبل اگر اندر گلستان نالهام
میکند اندر چمن تمهید سامان نالهام
بهر ساز خویش نی از چوب طوبا بایدم
تا رسد در گوش آن سرو خرامان نالهام
عرض مطلب نیست حاجت پیش ارباب کرم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱
برنمیآید برون از سینه آسان نالهام
سرمهسان در عهد چشمش بسته پیمان نالهام
از تو ای شور جنون ساز دگر دارم هوس
تا شود از پرده خاموشی عریان نالهام
آنقدر در مجمر داغ ادب اخگر شدم
[...]