گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۵

 

در عشق تو پیوسته به جان می‌گردم

چون شیفتگان گِردِ جهان می‌گردم

بر خاک نشسته اشک خون می‌ریزم

پس نعره‌زنان در آن میان می‌گردم

عطار
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم

روز و شب در پی دل، گرد جهان می‌گردم

غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم

بخت اگر یار شود باز جوان می‌گردم

دیده‌ام طلعت زیباش که آنی دارد

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۳

 

مدّتی تا ز غمت گرد جهان می گردم

عاشقم گرد در لاله رخان می گردم

به خیال شب وصل تو نگارا تا روز

بر سر کوی غمت نعره زنان می گردم

دلبرا در چمن حسن تو همچون سوسن

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۸

 

عاشق و مستم و در کوی مغان می گردم

جام می دارم و در دور روان می گردم

درد دل دارم و درمان خوشی می جویم

درد می نوشم و رندانه به جان می گردم

در خرابات چو کام دل خود می یابم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۷

 

نگویی در پیت چونعاشقان هرجا نمیگردم

تو چندان عاشقان داری که من پیدا نمیگردم

هر آن عاقل که آهو چشمی او دید میداند

که من مجنون صفت بیهوده در صحرا نمیگردم

من از عشقت گدا گشتم ولی بر تو نبردم ره

[...]

اهلی شیرازی