×
ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
بر کرده چو مه سر از گریبان می رفت
در دامن خورشید خرامان می رفت
گه گه به سخن درآمده لعل لبش
گویی عرق از چشمه حیوان می رفت
۲ بیت
حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵
قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست
با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
[...]
۷ بیت
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱
دیدمش دوش که سرمست و خرامان میرفت
جام بر کف، طرف مجلس مستان میرفت
باده در دست و غزل خوان و عجب عربدهجوی
از نهان خانه واجب سوی امکان میرفت
سخن از روی دلافروز به مردم میگفت
[...]
۷ بیت
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
زلف بر دوش و به شب چون مه تابان میرفت
اشکم از دیده چو استاره به عمان میرفت
همه ذرات جهان روشن و نورانی شد
گرچه خورشید نظرباز درخشان میرفت
آن حقیقت که دگر نیست جزا و موجودی
[...]
۷ بیت