گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۸

 

هرکه را بینی، بود در فکر سامان طمع

تا به کی بیند کسی خواب پریشان طمع

قرص لیموی قناعت، چاره ی این علت است

نشکند صفرای اهل حرص از نان طمع

عافیت خواهی، توقع را ز خاطر دور کن

[...]

سلیم تهرانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع

نگشته سیر کسی را شکم بنان طمع

همیشه بهر پریدن ز ناکسان دنی

مساز تیغ زبان تیز بافسان طمع

برای اینکه کنی صید مطلب دوری

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طمع

نانخورش از سرکه ابروست در خوان طمع

ای که خواهی سازی آباد از گرفتن خویش را

خانه های اعتباراتست، ویران طمع

طبع طامع را نباشد از گدایی چاره یی

[...]

واعظ قزوینی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای بسته دل اندر خوان طمع

وی خسته تن از پیکان طمع

ای مرغ دلت پیوسته کباب

از نائرۀ سوزان طمع

فریاد که آب رخت را ریخت

[...]

غروی اصفهانی