گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲

 

که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟

که می گفت از تنور خام این طوفان شود پیدا؟

به آه گرم دل را آب کن گر تشنه وصلی

که آن گوهر درین دریای بی پایان شود پیدا

نیفشانم ازان بر گرد هستی دامن جرأت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲

 

عجب که یک دلِ خوش در جهان شود پیدا

ز شوره‌زار کجا گلسِتان شود پیدا؟

مده چو تیرِ هوایی به بادْ عمرِ عزیز

کشیده دارْ کمان تا نشان شود پیدا

مزن چو تیغ به هر سنگْ گوهرِ خود را

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴

 

ز سیر قدر بهار و خزان شود پیدا

ز خار و گل هنر باغبان شود پیدا

کسی که زهر نخورده است شهد نشناسد

ز دشمنان مزه دوستان شود پیدا

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا

که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا

تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل

چو طفلان خون‌ خوری یک‌ عمر تا دندان شود پیدا

سحر تا شام باید تک زدن چون آفتاب اینجا

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ز هر جانب که آن سرو روان خندان شود پیدا

ز شور عاشقان از هر طرف افغان شود پیدا

نمک می‌ریزد از موج تبسم بر دل ریشم

لب او هر کجا چون پسته خندان شود پیدا

ز یک انداز چشمی کشتی عمرم تباه آمد

[...]

قصاب کاشانی