گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۱۹

 

خواهی که بری تو گوی میدان سماع

بی حال مزن دست به چوگان سماع

تا از عُجبت تو برنخیزی به خدا

هرگز نرسد برات فرمان سماع

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۵

 

بیا بیا که توی جان جان جان سماع

بیا که سرو روانی به بوستان سماع

بیا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود

بیا که چون تو ندیدست دیدگان سماع

بیا که چشمه خورشید زیر سایه تست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۶

 

بیا بیا که توی جان جان جان سماع

هزار شمع منور به خاندان سماع

چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل

بیا که ماه تمامی در آسمان سماع

بیا که جان و جهان در رخ تو حیرانست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵۱

 

مهمان توایم ما و مهمان سماع

ای جان معاشران و سلطان سماع

هم بحر حلاوتی و هم کان سماع

آراسته باد از تو میدان سماع

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲۰

 

در عروج نشأه می می کند طوفان سماع

کار دامن می کند بر آتش مستان سماع

از غبار کلفت و گرد غم و زنگ ملال

پاک سازد صحن مجلس رابه یک جولان سماع

عقده دلها ز رقص بیخودی وا می شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳۰

 

قرار و صبر ندارند عاشقان سماع

همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع

چو برق وباد مهیای بیقراری شو

که نیست اختر ثابت درآسمان سماع

چنان که صور قیامت محرک جانهاست

[...]

صائب تبریزی