×
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید
اندرین دشمنکده کی ماندمی
سوی شهر دوستان میراندمی
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست
مگر روزگاری هوس راندمی
ز خود گرد محنت بیفشاندمی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵
روی تو گر بدیدمی جان بتو برفشاندمی
صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی
چون تو در آمدی اگر غرقه ی خون نبود می
بس که گهر بدیدگان در قدمت فشاندمی
کاج نراندی ای صنم توسن سرکش از برم
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۷۴ - تعزیت نامه ارسطو به مادر اسکندر
درین ماتم از دیده خون راندمی
به تسکین دردت فسون خواندمی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » شورشنامه » بخش ۱ - شورشنامه
کی او را بدین پایه بنشاند می
سزای بدی را بدی خواند می