گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰

 

مرغ جان من دلخسته هوا می گیرد

بوی زلف تو هم از باد صبا می گیرد

ماه و خورشید جهان را به یقین می دانم

کز رخ روشن تو نور و ضیا می گیرد

طوبی و نارون اندر چمن باغ بهشت

[...]

جهان ملک خاتون
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲

 

گر فلک هر چه بما کرده عطا می گیرد

گوشه فقر و فنا را که ز ما می گیرد

زان سعادت که بود لازم ویرانه فقر

خویش را جغد برابر بهما می گیرد

جذبه حرص بطبعی که برد پنجه فرو

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷۹

 

تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد

بارها فال ز دیوان حیا می گیرد

گره ناز به ابروی تبسم بستن

غنچه تعلیم ازان بند قبا می گیرد

آن که چندین قفس از نغمه سرایان دارد

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

فیض از کوچهٔ معشوقه هوا می گیرد

نکهت از طرهٔ او باد صبا می گیرد

به دم صبح فنا هر که شبی هستی داد

فیض ها از نفس صبح بقا می گیرد

جای در دیدهٔ افتادهٔ خود ساز که سرو

[...]

سعیدا