×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲
هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد
تو چه دانی که برین سینه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما می گذرد
گر جفایی کند آن شوخ، مرا عیبی نیست
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶
یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد
چشم کس محرم سلطان خیال تو چو نیست
بسر مردم بیگانه را می گذرد
پشت سودا زدگان سر بسر از غصه دوتاست
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
سیل خون جگرم از سر ما میگذرد
بر من خسته چه گویم که چهها میگذرد
باد کو راه گذر بر سر کویت دارد
خبرش نیست که بر دام بلا میگذرد
ای طبیب من شوریده، دلِ ریش مرا
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۵ - واسوخت
از اسیران تو چه دانی که چهها میگذرد
کوه بیتاب شود آنچه به ما میگذرد