گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

حاصل من نیست از شهد سخن جز کام تلخ

د دهن من زبان تلخ است چون بادام تلخ

گفته اند از نام آتش لب نمی سوزد، ولی

تلخ می گردد دهان من، برم چون نام تلخ

گرچه آب زندگانی می چکد از لب مرا

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۵

 

مستمع را کام ناگردیده از دشنام تلخ

می کند گوینده را دشنام اول کام تلخ

قرب نیکان را نمی باشد سرایت در بدان

کز شکر شیرین نگردد چون بود بادام تلخ

نیست پروا دیده عشاق را از اشک شور

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۷

 

آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ

زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵

 

کاش از جانان رسد پیغام تلخ

تا کسی شیرین کند زان کام تلخ

از لب چون شکرت ای کان لطف

سخت شیرینست آن دشنام تلخ

مستی من چون لب شیرین تست

[...]

فیض کاشانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشنام تلخ

در چشیدن تلخ باشد روغن بادام تلخ

رهنمایی به ز بد گوهر ندارد پیر عقل

نیست از بهر عصا، چوبی به از بادام تلخ

در مذاق کام جویان، از دعا شیرین تراست

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۹

 

شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ

از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ

پختگی در طبع ناقص بی‌دماغ تهمت است

دود می‌آید برون از چوبهای خام تلخ

امتداد عمر برد از چشم ما ذوق نگاه

[...]

بیدل دهلوی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

چنان گشته کامم ز ایام تلخ

که شهدم چو زهر است در کام تلخ

چو ناکامی است این که گر کام من

بود صبح شیرین شود شام تلخ

اگر شهد نوشم شود همچو زهر

[...]

رفیق اصفهانی