گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

ما دل به چین زلف دلارام بسته‌ایم

در باده لبش طمع خام بسته‌ایم

آخر توان به کعبه کویش طواف کرد

چون عزم جزم کرده و احرام بسته‌ایم

دعوی زهد کرده به دوران حسن او

[...]

امیر شاهی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

تا دل به قید زلف دل‌آرام بسته‌ایم

بر دیده خواب و بر جگر آرام بسته‌ایم

سودای یار در سر و سر در کمند زلف

این عقده بین که ما به سرانجام بسته‌ایم

ما از مقام صدق سر کویش از صفا

[...]

شاهدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۴

 

عمری است ما لب از طمع خام بسته‌ایم

از صبر سنگ بر دل ناکام بسته‌ایم

مینای باده با رگ گردن مطیع ماست

تا لب ز گفتگو چو لب جام بسته‌ایم

از شکرست بستر و بالین ما چو مغز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۳۵

 

دام امید در ره ایام بسته‌ایم

در رهگذار سیل ز خس دام بسته‌ایم

بر دست روزگار روان است حکم ما

تا لب ز گفتگو چو لب جام بسته‌ایم

عشق آن حریف نیست که صید زبون کند

[...]

صائب تبریزی