×
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۸ - در مدح شیخالامام جمالالدّین ابونصر احمدبن محمّدبن سلیمان الصغانی
مرگ خوردست بد سگالش را
تا نبیند کمال حالش را
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مرثیهٔ خواجه ابوالفارس
باز پرسید هم خیالش را
تا چه حال است زلف و خالش را
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۷ - به شهر آمدن شهزاده
آن هوا برد ضعف حالش را
داد زیب دیگر جمالش را
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
چسان بینم به دست غیردامان وصالش را
پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم
زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را
به چشم کم مبین افتادگان عشق را هرگز
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
هر آن مرغی که میبندند در گلزار بالش را
چه میدانند مرغانی که آزادند حالش را
من آن مرغم که صیاد جفاکیشم به صد حسرت،
کشد در خاک و خونم زار و نندیشد مآلش را
به گلزاری مرا دادند رخصت در پرافشانی
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیبجویی
آن به عدلیه خورده مالش را
برده این یک زر و عیالش را