گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مرثیهٔ خواجه ابوالفارس

 

باز پرسید هم خیالش را

تا چه حال است زلف و خالش را

خاقانی
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در وصف عشق

 

کاورد در نظر جمالش را

با تصور کند مثالش را

همام تبریزی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۲ - در حکمت

 

حسن فعل حکیم و حالش را

بین و آنگه شنومقالش را

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۸ - در معنی سماع

 

بر نهالی نهاده بالش را

تا تو یاد آوری جمالش را

اوحدی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۷ - به شهر آمدن شه‌زاده

 

آن هوا برد ضعف حالش را

داد زیب دیگر جمالش را

هلالی جغتایی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

چسان بینم به دست غیردامان وصالش را

پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را

به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم

زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را

به چشم کم مبین افتادگان عشق را هرگز

[...]

جویای تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

هر آن مرغی که می‌بندند در گلزار بالش را

چه می‌دانند مرغانی که آزادند حالش را

من آن مرغم که صیاد جفاکیشم به صد حسرت،

کشد در خاک و خونم زار و نندیشد مآلش را

به گلزاری مرا دادند رخصت در پرافشانی

[...]

افسر کرمانی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیب‌جویی

 

آن به عدلیه خورده مالش را

برده این یک زر و عیالش را

ملک‌الشعرا بهار