سپهبد بشد لشکرش راست کرد

همی رزم سالار چین خواست کرد

چو بیژن سپه را همه راست کرد

به ایرانیان بر کمین خواست کرد

کنون کام دشمن همه راست کرد

برآورد سر هرچ می‌خواست کرد

سر نیزه بر نامور راست کرد

به یک حمله ز اسبش جدا خواست کرد

سر نیزه بر سینه‌اش راست کرد

تو گفتی ز پشتش گذر خواست کرد

چو نزدیک شد نیزه را راست کرد

روان از تن او برون خواست کرد

سپهدار تازی چو صف راست کرد

به ما بر همی حمله درخواست کرد

ز ابروان کژ دو حاجب راست کرد

هر دو را پیوستگی درخواست کرد

چون مخالف دید ازووا خواست کرد

تا پس پرده مخالف راست کرد

هر یکی را کار دیگر راست کرد

حاجتی از هر کسی درخواست کرد

این بگفت و لشکری را راست کرد

پس ز هر شهر و دهی درخواست کرد

چون نظر آدم بدست راست کرد

آنچه او از حق تعالی خواست کرد

رای ملک و پادشاهی خواست کرد

هرچه بودش رای از من راست کرد

پس سؤال دیگر از وی خواست کرد

گفت حق بود این و حق این راست کرد

عاقبت چون راه جانان خواست کرد

روی عالم از شریعت راست کرد

هر که دعوی کرد و جوهر خواست کرد

کار خود زین شیوه اول راست کرد

هر که این جوهر ز من درخواست کرد

از سر جان جهان برخاست کرد

او همه تصویر وحدت راست کرد

هم ز معشوق عیان درخواست کرد

هم ترازو را ترازو راست کرد

هم ترازو را ترازو کاست کرد

کمان کیانی به زه راست کرد

به یک دم وجودش عدم خواست کرد