گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - مدح شاهینی

 

او ز برگ کلم گذاره کند

شلغم پخته را دو پاره کند

مسعود سعد سلمان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵ - در نعت النّبی صلّی الله علیه

 

به شمشیر دین آشکاره کند

فرشته به رویش نظاره کند

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۹ - نامه ی کوش پیل دندان به طیهور

 

کسی آسمان را چه چاره کند

وگر خویشتن چون ستاره کند

ایرانشان
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

کسی کز تو در تو نظاره کند

ورق‌های بیهوده پاره کند

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

آفتاب رخ آشکاره کند

جگرم ز اشتیاق پاره کند

از پس پرده روی بنماید

مهر و مه را دو پیشکاره کند

شوق رویش چو روی پر از اشک

[...]

عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیه‌السلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس می‌کرد منع می‌فرمود و می‌گفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه می‌کرد و موسی منع می‌فرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده می‌فرمود، چندانکه منعش می‌کرد ممکن نمی‌شد و پند موسی را قبول نمی‌کرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»

 

آنچه بایست و نیست پاره کند

هرکرا چاره نیست چاره کند

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

ناهید زرشک پیرهن پاره کند

کز دور نظر تیز درین باره کند

خورشید که صنعتش مرصّع کاریست

زیبد که نگین‌هاش سیاره کند

حکیم نزاری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴۰

 

اگر به قامت رعنای او نظاره کند

ز طوق فاخته زنجیر سروپاره کند

من و نظاره ابروی او که چون مه عید

تمام عیش جهان را به یک اشاره کند

نصیب صبح ز خورشید داغ حسرت شد

[...]

صائب تبریزی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

تو بگو: آن زمان چه چاره کند؟!

پرده ی خود چگونه پاره کند؟!

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

آسمان هر ستمی با من می خواره کند

می فروشش به یکی جرعه ی می چاره کند

عجب این است که گردیده به مویی در بند

دل دیوانه که صد بند گران پاره کند

اشک من با دل این سنگ دلان می پنداشت

[...]

سحاب اصفهانی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن کامبوجیه پسر کورش

 

بما روح کورش نظاره کند

چو بدبیند ازما کناره کند

افسرالملوک عاملی