گنجور

وطواط » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - نیز در ستایش اتسز خوارزم شاه

 

جانا،دلم به عشق گرفتار می‌کنی

جان مرا نشانهٔ تیمار می‌کنی

بس اندکست میل تو سوی وفا و لیک

اندر جفا تکلیف بسیار می‌کنی

با من همیشه چرخ ستمگار بد کند

[...]

وطواط
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱

 

سرو ایستاده به چو تو رفتار می‌کنی

طوطی خموش به چو تو گفتار می‌کنی

کس دل به اختیار به مهرت نمی‌دهد

دامی نهاده‌ای که گرفتار می‌کنی

تو خود چه فتنه‌ای که به چشمان ترک مست

[...]

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

می‌آیی و دمی دو سه در کار می‌کنی

ما را به دام خویشتن گرفتار می‌کنی

دین می‌خری به عشوه و دل می‌بری ز دست

آری تو زین معامله بسیار می‌کنی

هر دم هزار بی سر و پا را چو زلف خویش

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰

 

بر گل به پای سرو چو رفتار می‌کنی

از لطف پای نازکت افگار می‌کنی

اگر حال دل ز غمزه بپرسی چه گویمت

خوش می‌کنی که پرسش بیمار می‌کنی

پندی بده به زلف که خون‌های بیدلان

[...]

کمال خجندی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳۵

 

دایم ستیزه با دل‌افگار می‌کنی

با لشکر شکسته چه پیکار می‌کنی؟

ای وای اگر به گریه خونین برون دهم

خونی که در دلم تو ستمکار می‌کنی

با این حلاوتی که دل عالم از تو سوخت

[...]

صائب تبریزی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

با ما سخن ز نیک و بد کار می‌کنی

ما را گمان مردم هشیار می‌کنی

من با تو قالب تهیم سوی من ببین

از شرم اگر تو روی به دیوار می‌کنی

تنها نه دل ز من به نگاهی گرفته‌ای

[...]

نشاط اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۵

 

معجزه ببین که سروی و رفتار می‌کنی

سحر مبین که ماهی و گفتار می‌کنی

زآن خال دل‌فریب که در زیر زلف تست

آزادگان به دام گرفتار می‌کنی

مستان تو به غارت عقلند و صبر و هوش

[...]

آشفتهٔ شیرازی