گنجور

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۵

 

آن کس که دل به دنیای غدار می‌دهد

نا پاک و سرد و واهی و غدار می‌شود

تیمار کار خویش خور ار عاقلی که دل

تیمار چون نیابد بیمار می‌شود

کم خُسب زیر سایهٔ غفلت که ناگهان

[...]

نجم‌الدین رازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۵

 

صد شِکوه به جا ز دلم جوش می‌زند

شرم حضور مانع اظهار می‌شود

گر صاف شد کلام تو صائب غریب نیست

اشک سحاب گوهر شهوار می‌شود

لعل تو چون به خنده گهربار می‌شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۶

 

گفتار صدق، مایهٔ آزار می‌شود

چون حرف حق بلند شود دار می‌شود

پای به خواب رفته شمارد دلیل را

آن را که شوق قافله‌سالار می‌شود

چون عقل نیست نقد جنون قلب و ناروا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۷

 

دل روشن از ریاضت بسیار می‌شود

آهن ز صیقل آینه‌رخسار می‌شود

از حسن اتفاق ضعیفان قوی شوند

پیوسته شد چو مور به هم مار می‌شود

سیم و زر خسیس به کوری شود تلف

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

مستی ز شور لعل تو هشیار می‌شود

خواب از خیال چشم تو بیدار می‌شود

حیرانیی به طالع نظاره دیده‌ام

دل پیشتر ز دیده خبر دار می‌شود

میزان کار خلق بود پله فنا

[...]

اسیر شهرستانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

گر آن صنم ز پرده پدیدار می‌شود

تسبیح شیخ حلقهٔ زنار می‌شود

ساقی بدین کرشمه اگر می‌کند به جام

مسجد رواق خانهٔ خمار می‌شود

گر دم زند ز طرهٔ او باد صبح دم

[...]

فروغی بسطامی