×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۵
این قافله بار ما ندارد
از آتشِ یارِ ما ندارد
هرچند درختهای سبزند
بویی ز بهار ما ندارد
جان تو چو گلشن است لیکن
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۶۵
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
بزمت غم بار ما ندارد
عیش تو غبار ما ندارد
ما چهره به خون کنیم گلگون
مشاطه نگار ما ندارد
چون شعله ز سوز سینه روییم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶
هجران شب تار ما ندارد
غم عقدهٔ کار ما ندارد
تا جان به هوای گل فشانیم
گل میل کنار ما ندارد
گر عزم سفر کند خوشش باد
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
زیباست چمن ولی صفائی
بی لاله عذار ما ندارد
در در صدف نگوئی این بحر
[...]