×
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند
گفت این پروانه در کارست و بس
کس چه داند، این خبر دارست و بس
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
در سرم سودای آن یارست و بس
جان من جویای دلدارست و بس
کار عاشق جز غم معشوق نیست
جز غم عشق تو بیکارست و بس
برفلک شد آه من از عشق تو
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
از نیاز و طاعتم مقصود دیدارست و بس
چون شود روز قیامت با توام کارست و بس
بس کمر در خدمت گبر و برهمن بسته ام
این که می سازم ردا و خرقه زنارست و بس
نکته ای از دوست بر خاطر گران آورده ام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۰
زندگی محروم تکرارست و بس
چون شرر این جلوه یک بارست و بس
از عدم جویید صبح ای عاقلان
عالمی اینجا شب تارست و بس
از ضعیفی بر رخ تصویر ما
[...]