گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع

من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

عید پیوسته به نوروز و من از یار جدا

دل جدا گریه کند دیده خونبار جدا

خار خارست من دل شده را در سینه

تا فتادم به جهان زان گل رخسار جدا

زاهد شهر اگر می نخورد باکی نیست

[...]

صوفی محمد هروی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - تتبع میر

 

وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا

گل جدا آتش من نیز کند خار جدا

از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار

من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا

چه فراق است که جانان چو جدا گشت ز من

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز

همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

تا گشت دل زار ز دلدار جدا

شد طاقت و راحت از دل زار جدا

از یار جدا نمی توان بود دمی

چون زنده کسی بماند از یار جدا

فضولی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۳۵- مولانا سالکی رشتی

 

ستم از یار جدا بینم، از اغیار جدا

گل جدا کشت مرا سرزنش خار جدا

سام میرزا صفوی