×
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷
ما را ازین چمن صنمی گلعذار بس
زیبا رخی چو لاله ازین نوبهار بس
مویی سیاه چون شب و رویی بسان روز
ما را ز دور گردش لبل و نهار بس
جام جهان نمای که دوران به جم سپرد
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵
ما را ز روزگار غمِ روزگار بس
جور و جفایِ دلبر زیبا عذار بس
چشم از جهان و خلق جهان، سخت بسته ایم
زیرا برای ما کَرَمِ کردگار بس
از هرچه خوب روی و گلندام و سروقد
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
غمت روز تنهاییم یار بس
شبم هم نفس ناله زار بس
مرا مایه خرمی روز غم
دل خسته و جان افکار بس
چه کار آیدم قیدهای دگر
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳
قلزم تردامنی را ما کهن سوداگریم
کشتی پرمایه ما، ساغر سرشار بس
اعتراف معصیت، از صد عقوبت بدتر است
انتقام ما گنهکاران، همین اقرار بس
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۶ - در تنزل از مقام ولایت به مرتبه نبوّت و ظهور حضرت احدیّت و تمجید پیر طریقت به معرفت فرماید
بود جانت گرچه شکرخوار بس
صبح شد،از عصر کن گفتار بس
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۶ - سلاح نبرد خواستن امیر و خطاب او با جوشن
مرا یک تنه دادگر یار بس
همان دست و تیغ تن آوبار بس