گنجور

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در ستایش رب العالمین

 

رحمتی کن برو و یارانش

عفو کن با گناه کارانش

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۸ - در ستایش علمی که بدان مستفیذ می توان شد

 

بعد از آن از حدیث یارانش

همنشینان و دوستارانش

همام تبریزی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۲ - حکایت

 

بود روزی مسیح و یارانش

دانش اندوز و راز دارانش

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۲ - حکایت

 

در میان سخن چو یارانش

خسته دیدند و اشک بارانش

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

آه از آن یار که نبود خبر از یارانش

داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش

یاری آن نیست که آگاه نباشد از یار

یار باید که بود آگهی از یارانش

زورمندی که گرفتار نشد در همه عمر

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

چمن کامسال بینی ناامید از فیض بارانش

ندارد تازه جز باران اشک دل فگارانش

چو عاشق در چمن تنها رود در پای هر گلبن

ز ابر دیده خون آرد هوای گلعذارانش

بنفشه ماتم لب تشنگان باغ می دارد

[...]

جامی