حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰
آتش عشق چو در سینه شرار اندازد
مرد را از زبر تخت به دار اندازد
عشق بر هر طرف از مملکت دل که زند
همچو موجی ست که دریا به کنار اندازد
عاشق آن است که گر بر سر کویش محبوب
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳
چشمم چو نظر بر رخ یار اندازد
بر راه دلم ز غصّه خار اندازد
بس گوهر ناسفته که هر نیم شبم
در پای دو دیده بر کنار اندازد
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵
بخت کو تا نظر لطف به کار اندازد
دست من گیرد و در گردن یار اندازد
وقت آن است که بحر کرمت موج زند
کشتی هستی ما را به کنار اندازد
پای بوس تو نیابم مگر آنگه که صبا
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
گر سعادت نظری بر من زار اندازد
بر سرم سایه سرو قد یار اندازد
دور از آن یار و دیارم نظر سعد کجاست
تا مرا باز بدان یار و دیار اندازد
آن که شد مست غرور از می پندار امروز
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - وله ایضا
ای عطا پیشه که دریای سخا و کرمت
در تلاطم همه گوهر به کنار اندازد
محتشم کیست که مثل تو گران مقداری
بروی از خلق سبک روح گذار اندازد
چون به این لطف سرافراز شد اکنون آن به
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸۹
باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار
هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد
شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل
[...]
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۸
دل پیش ز دردم از قرار اندازد
کی کار مرا به وقت کار اندازد؟
سودای دلم همیشه طغیان دارد
آن نیست که شورش به بهار اندازد
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹
میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد
مگر این بار ز دوشم غم یار اندازد
دل که بی عشق شد، از رحمت حق دور شود
مرده را موجه دریا، بکنار اندازد
نتوانم نفسی زنده بمانم بی او
[...]