عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۸ - در شرح احوال خود و خواب دیدن حضرت مولی و شفا دادن او را فرماید
بوتراب و شیخ یحیی و معاذ
جمله را بوده است او میر و ملاذ
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۱
ای به شش ضرب از جهان در نرد جباری فِره
تا ابد دوات روان بادا و حکمت بر نفاذ
گرچه اقبال تو از راه محابا دور چند
یافت با خصمت لباساتی بسی نرد گشاد
زخم تیغ بندگانت بس موافق بود و نیز
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۳ - بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست همچون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد
لیک اغلب بر سبب راند نَفاد
تا بداند طالبی جستن مراد
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
بیا که خسته دلان را تویی معاد و معاذ
بیا که حکم تو را نیست مانعی ز نفاذ
مده غرور به لذات خلدم ای زاهد
که نیست جز به الم های عشقم استلذاذ
به سلک زمره اصحاب ازان سبب ره یافت
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰
کجا رویم که ما را تو ملجایی و ملاذ
نعوذ بالله اگر جز در تو هست معاذ
زمانه را نبود جز به سایة تو پناه
سپهر را نبود جز به درگه تو لواذ
به غیر امر ترا نیست در جهان جریان
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
ای لطف تو ار حوادث دهر ملاذ
باب کرمت رفته خلق معاذ
از حکم تو هست کار عالم بنظام
وز امر تو هست امر وحدت بنفاذ
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
نادر و شاذ باشد این استاذ
حکم نبود روا به نادر و شاذ