گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید

نور نظر ز عینک، پا در رکاب گردید

دیگر چه گل توان چید از خویش وقت پیری؟

آب جوانی افتاد، گلشن خراب گردید!

چشمش اگر بروی بی آب و رویم افتد

[...]

واعظ قزوینی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - مرثیه مجلس پس از بمباردمان به حکم محمدعلی میرزای مخلوع

 

رؤس دولت، شیوخ ملت، ببازی ایران، خراب گردید

درین حوادث، برین مصیبت درون خارا، کباب گردید

شده پریشان، دو زلف سنبل، همی زند چاک، بپیرهن گل

وثاق قمری، سرای بلبل، مقام جغد و غراب گردید

همای دولت، از آشیانه، فتاده در دام، بطمع دانه

[...]

ادیب الممالک