×
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷
سرو سهی که کارش بالا بود همیشه
پیش تو دست بر هم بر پا بود همیشه
از تنگی دهانت یک ذره گفته باشد
هر ذره کو به وصفت گویا بود همیشه
تا شاهد جمالت مستور باشد از من
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۷
در سر مرا ز عشقش سودا بود همیشه
در دل مرا ز شوقش غوغا بود همیشه
او هست نور دیده زان روی دیده جان
بر روی همچو ماهش بینا بود همیشه
بر روی چون گل تو بلبل صفت به بستان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵
جانی که از تو نازد زیبا بود همیشه
چشمی که در تو بیند بینا بود همیشه
بلبل به دولت گل ناطق بود دو روزی
طوطی نطق عاشق گویا بود همیشه
گر در سماع عارف غوغا بود عجب نیست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰
رویت چو آفتابی پیدا بود همیشه
جان در شعاع حسنت شیدا بود همیشه
در کفر زلف پرچین روی ترا عیان دید
آنکس که چشم جانش بینا بود همیشه
روی تو هست پیدا از روی جمله اشیا
[...]