ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
با هجر من ضعیف را تاب نماند
آرام نماند با من و خواب نماند
در مرحله ها مسجد و محراب نماند
کز من بگذر ز اشک غرقاب نماند
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
مسکین تن بی خواب مرا تاب نماند
خواب از بر من به تیر پرتاب نماند
چون گرد من از سرشگ پایاب نماند
نشگفت گرم به آب در خواب نماند
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
ای جوی فراق در تو پایاب نماند
با موج تو کشتی مرا تاب نماند
ای کعبه وصل بی توام خواب نماند
خرسندیم از تو جز به محراب نماند
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - در حق حمیدالدین
با جمال تو ، ای حمیدالدین
رونق ماه و آفتاب نماند
در جهان با مکارم دستت
نام و آوازهٔ سحاب نماند
پیش الطاف تو ز غایت لطف
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۸ - مدح قاضی حمیدالدین
با جلال تو ای حمیدالدین
رونق ماه و آفتاب نماند
طلعت فضل و چهرهٔ دانش
از ضمیر تو در نقاب نماند
بیتو ما را به حق نعمت تو
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الحادیة و العشرون - فی اوصاف بلدة سمرقند
ابر را مایه نصاب نماند
سوی بستان شدن شتاب نماند
باغ را در شرابخانه ابر
جز همان عشوه سراب نماند
آب چشم سحاب چون کم شد
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الحادیة و العشرون - فی اوصاف بلدة سمرقند
ابر را مایه نصاب نماند
سوی بستان شدن شتاب نماند
عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴۷
چون با غم تو دل مرا تاب نماند
در دیدهٔ خون فشان من خواب نماند
ای ساقی دُردِ دَرد برجانم ریز
تا خون گریم که در جگر آب نماند
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - تأسف از درگذشت صدر اجل و سپردن سه پسر او بهاءالدین- جمال الدین- حسام الدین به سلطان الب ارسلان غازی
به نم چگونه رسد کِشت؟ چون سحاب نماند
ز دیو چون برهد ملک؟ چون شهاب نماند
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲
از در ما چو در آمد، اثر ما بنماند
این دل و دین و تن و جان و سر و پا بنماند
چشم آن فتنهٔ پیدا به دلم پوشیده
نظری کرد، که پوشیده و پیدا بنماند
سخن عشق، که عقلم به معما میخواند
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲
بی لبت در جگر تشنه لبان آب نماند
بی سر زلف تو در رشنه جانه ناب نماند
تا شمال رخت افتاد بخاطر ما را
به دو چشم نو که در دید: ما خواب نماند
بر سر زلف تو بگذشت شبی باد وزان
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴۹
پیش ازین گر مرا حجابی بود
شکر گویم که آن حجاب نماند
بود گنجی درین خرابهٔ تن
گنج باقیست گر خراب نماند
آفتابی ز چشم پنهان شد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۳ - حکایت آن جوانمرد که چون به روی معشوق که چشم روشنش بود آبله افتاد خود را به نابینایی فرانمود تا معشوق نداند که عیب وی را می بیند
زآتش تب به رخش تاب نماند
زآبله در گل او آب نماند
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷
بیا که در چمن انتظار آب نماند
جمال شاهد امید در نقاب نماند
ز بس که چشمهٔ امید نم نداد برون
فریب تشنه لبان هم با سراب نماند
کدام مسألهٔ شرع در میان افکند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۰
اثر ز همت مستانه در شراب نماند
فغان که در گهر شاهوارآب نماند
زبس که شیرمراکرداین ستمگر خون
ز روزگار امیدم به انقلاب نماند
منم که از دل خود نیست قسمتم ورنه
[...]