گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

چشمم چو روز واقعه در خواب می‌شود

کین من از دل تو عنان تاب می‌شود

گفتی که آتشت بنشانم به آب تیغ

تا تیغ میکشی دل من آب می‌شود

در مجلسی که باده باغیار می‌دهی

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۱

 

سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود

طوق گلوی فاخته گرداب می شود

عکس تو چون به خانه آیینه می رود

در پشت بام آینه مهتاب می شود

شبنم گل از مشاهده آفتاب چید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۲

 

از روی آتشین تو دل آب می شود

کوه شکیب چشمه سیماب می شود

موج سراب سلسله جنبان تشنگی است

پروانه بیقرار ز مهتاب می شود

در وجه کیمیا زر خود خرج کردن است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳۴

 

شوخی حسن کی نهان زیر نقاب می‌شود

خنده برق را کجا ابر حجاب می‌شود

شوری بخت اگر چنین بی‌نمکی ز حد برد

گرد نمک به دیده‌ام پرده خواب می‌شود

سوخته محبتم غیرت عشق می‌کشم

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

رویش چو آتشین ز می ناب می‌شود

بر جبهه‌اش گره چو عرق آب می‌شود

چون بیندت کسی و نگردد به گرد تو؟

بر عکست آب آینه گرداب می‌شود!

خوش پیشه‌ای‌ست عشق، که پیوسته در نِمُوست

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

روزی که دام زلف تو در تاب می شود

مژگان به چشم صید رگ خواب می شود

گر بگذری به وقت نماز از نماز گاه

آغوش ها گشاده چو محراب می شود

هنگام خط شکسته شود دست و پای خال

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

آیینه با وقار تو سیماب می شود

با شوخی تو برق رگ خواب می شود

جرأت بود مکیدن آن لب که چون نبات

تا در دهن گذاشته ای آب می شود

آن باده ای که حسن بمینای دل کند

[...]

جویای تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

لب‌تشنه نیاز چو بی‌تاب می‌شود

از آب تیغ ناز تو سیراب می‌شود

عاشق در این محیط خطرناک چون حباب

در یک نفس ز شوق تو نایاب می‌شود

آن کس که بر کشاکش این بحر تن نهاد

[...]

قصاب کاشانی