گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

تویی که از لب لعلت گلاب می‌ریزد

ز زلف پرشکنت مشک ناب می‌ریزد

متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر

که فتنه زآن سر زلف به تاب می‌ریزد

به هر سخن، که لب همچو شکر تو کند

[...]

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۸۷

 

صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد

لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد

نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد

که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸

 

مگو که شیشه به ساغر شراب می ریزد

به قالب مه نو، آفتاب می ریزد

طغرای مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸

 

سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد

ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد

دل هر کس که بگدازد ز سوز نالهٔ بلبل

به جای اشک از مژگان گلاب ناب می ریزد

شب بیداد هجرانت ز بس بر خویش می پیچم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۷

 

به ‌گرمی نگه از شعله تاب می‌ریزد

به نرمی سخن از گوهر آب می‌ریزد

طراوت عرق شرم را تماشا کن

چو برگ ‌گل ز نقابش ‌گلاب می‌ریزد

صبا به دامن آن زلف تا زند دستی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۸

 

به هرکجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد

گداز شرم به رویم گلاب می‌ریزد

مباش بیخبر از درس بی‌ثباتی عمر

که هر نفس ورقی زین‌ کتاب می‌ریزد

صفای دل کلف‌اندود گفتگو مپسند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۹

 

خطی‌ که بر گل روی تو آب می‌ریزد

به سایه آب رخ آفتاب می‌ریزد

زبان نکهت‌گل ازسوال خود خجل است

لبت ز بسکه به نرمی جواب می‌ریزد

فلک زخون ‌شفق آنچه شب به شیشه‌ کند

[...]

بیدل دهلوی