به گرمی نگه از شعله تاب میریزد
به نرمی سخن از گوهر آب میریزد
طراوت عرق شرم را تماشا کن
چو برگ گل ز نقابش گلاب میریزد
صبا به دامن آن زلف تا زند دستی
غبار شب ز دل آفتاب میریزد
صفای خاطر ما آبیار جلوهٔ اوست
کتان شسته همان ماهتاب می ریزد
به عالمی که کند عشق صنعتآرایی
چمن ز آتش و گلخن ز آب میریزد
ز موجخیز غناکوه و دشت یک دپاست
خیال تشنهلب ما سراب میریزد
به ذوق راحت از افتادگی مشو غافل
که لغزش مژهها رنگ خواب میریزد
بجو ز خاکنشینان سراغ گوهر راز
که نقد گنج ز جیب خراب میریزد
ذخیره دل روشن نمیشود اسباب
که هرچه آینهگیرد درآب میریزد
زمام کار به تعجیل نسپری بیدل
که بال برق شرار از شتاب میریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تویی که از لب لعلت گلاب میریزد
ز زلف پرشکنت مشک ناب میریزد
متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر
که فتنه زآن سر زلف به تاب میریزد
به هر سخن، که لب همچو شکر تو کند
[...]
مگو که شیشه به ساغر شراب می ریزد
به قالب مه نو، آفتاب می ریزد
به هرکجا مژهام رنگ خواب میریزد
گداز شرم به رویم گلاب میریزد
مباش بیخبر از درس بیثباتی عمر
که هر نفس ورقی زین کتاب میریزد
صفای دل کلفاندود گفتگو مپسند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.