گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

در خوشاب را لبت سخت خوش آب می‌دهد

نرگس مست را خطت خوب سراب می‌دهد

رشوه به چشم مست تو نرگس تازه می‌برد

باژ به زلف شست تو عنبر ناب می‌دهد

دیده پرآب کرده‌ای رو که به دست غمزه‌ات

[...]

خاقانی
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - ایضا

 

شاه جهان و ثانی صاحبقران که چرخ

در دستش اختیار بهر باب می دهد

از شکل قبضه خنجر او اسب ابلقیست

این اسب را ز خون عدو آب می دهد

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰۷

 

هرکس که از رخ تو نظر آب می‌دهد

خرمن به برق و خانه به سیلاب می‌دهد

در خون یک جهان دل بی‌تاب می‌رود

مشاطه‌ای که زلف ترا تاب می‌دهد

صیدی که بی‌قراری وحشت کشیده است

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

این زنده‌رود دیده ز بس آب می‌دهد

ناچار هرچه هست به سیلاب می‌دهد

لنگر فکن به میکده این یک دو روز عمر

دوران چو کشتی تو به غرقاب می‌دهد

دل دردمند عشق و شفاخانه لبت

[...]

آشفتهٔ شیرازی