×
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷
ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟
وی گل نقاب بگشا، شرم و حجاب تا کی؟
ماییم تشنه و تو عین الحیات مایی
همچون سراب ما را دادن فریب تا کی؟
دل خواست از تو چیزی، فرمودهای که صبری
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۸ - پیغام فرستادن عاشق به معشوق
دلم پر جوش و تن پرتاب تا کی
ز حسرت دیده پر خوناب تا کی
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۳۹ - غزل
چشمم ز غمت پرآب تا کی
وز هجر تو دل کباب تا کی
چون غمزه شوخ نیممستت
حال دل من خراب تا کی
بخت از من زار دل رمیده
[...]
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن
که روزی مرگ آید خواب تا کی ؟
جهانی غرق شد، این آب تا کی؟
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
از جسم به جان نقاب تا کی؟
این گنج درین خراب تا کی؟
این گوهر پرفروغ یارب
آلوده خاک و آب تا کی؟
این راهرو مسالک قدس
[...]