×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۰
نخورند در گلستان، گل و لاله آب بیتو
به گلوی شیشهٔ می، نرود شراب بیتو
چو دو یار مهربانی که ز هم جدا نگردند
به چمن نمیگذارد قدم آفتاب بیتو
چو پیاله جلوهای کن به بساط بزم مستان
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۹
نخورد به بزم مستان لب شیشه آب بی تو
به خزان تاک ماند قدح شراب بی تو
به کدام دل نسوزم چو ز بزم رخ بتابی
که شود ز آتش دل بط می کباب بی تو
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹
شبها چو شمع دارم حال خراب بی تو
گاهی روم در آتش گاهی در آب بی تو
با غیر اگر چه حور است صحبت نمی برآید
همچون کتان گریزم از ماهتاب بی تو
مرغ کباب گردد در بزم من سمندر
[...]