سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۱۰ - اندر تفضیل سخن خویش گوید
همچو آبم به هرکجا باشم
تا نیابی گرانبها باشم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲
هرگاه که مست آن لقا باشم
هشیار جهان کبریا باشم
مستغرق خویش کن مرا دایم
کافسوس بود که من مرا باشم
کان دم که صواب کار خود جویم
[...]
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
گفتم چو تو را عاشق شیدا باشم
شاید که من دل شده تنها باشم
گفتا چو مرا میان جان جا کردی
آنجا که تو باشی نه من آنجا باشم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵
دل ندارم که ز رویِ تو شکیبا باشم
چون کنم چند چنین بی دل و تنها باشم
بی دلان اند که از دوست ندارند شکیب
به همه وجه اگر باشم از آنها باشم
همه شب در طلبِ وصلِ تو چون خامْ طمع
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸۹
چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم
چه غمت دارد بگذار که رسوا باشم
در فراق تو که داند که کجا خاک شوم؟
بخت آن کو که من اندر ته آن پا باشم؟
شب ندانم ز پی دیدن او چون گذرد
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۱
دلا تا کی چنین در قید آن زلف دو تا باشم
اسیر دام محنت بسته بر دام بلا باشم
گهی بر یاد آن لبها سرشک لاله گون ریزم
گه از بار غم آن ابروان خم دو تا باشم
مران از کوی خویشم ای پری هر دم برسوایی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۹
همان بیگانه ام با خلق هر چند آشنا باشم
چو نور دیده در یک خانه از مردم جدا باشم
ز گرد سرمه چشم غزالان است خاک من
شود بیگانه از عالم به هر کس آشنا باشم
سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم را
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳
غم و اندوه که پیمانه ده داغ دلند
نگذارند که در میکده تنها باشم
من و ابر مژه، کز بارش نیسانی او
هر کجا پای نهم، بر لب دریا باشم
همچو کهسار، به زورم نتوان بود به شهر
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰
من آن نیم که توانم ز تو جدا باشم
جدا شوم ز تو در معرض فنا باشم
بغیر سایهٔ لطف تو جای دیگر هست
جدا اگر ز تو باشم بگو کجا باشم
خدایرا مپسند ای تو زندگانی من
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱
تا به کی صرف رضاجویی دلها باشم
فرصتم باد کزین پس همه خود را باشم
گاهگاه از نظرم مست و غزلخوان بگذر
ور نه بر عهده من نیست که رسوا باشم
سخت جانان تو در پاس غم استاد خودند
[...]